;*;کوچه احساس;*;

دیروزتو گذشت..دیشب تو گذشت..امروز تو گذشت..آیا در میان این همه گذشت تو هم میگذری؟؟

نفوذ در قلب دیگران بدون جراحی!!!

آموزشی ها

دیدن، شنیدن و گفتن 3 وسیله مهم برای برقراری ارتباط با اطرافیان است. در نگاه اول همه چیز بسیار ساده و پیش پا افتاده به نظر می‌رسد، اما شاید تعجب كنید اگر بدانید ده‌ها و احیانا صدها كتاب در زمینه ی چگونگی به‌كارگیری این حواس برای ایجاد ارتباطی موثر نوشته شده است.

دیدن، شنیدن و گفتن 3 وسیله مهم برای برقراری ارتباط با اطرافیان است. در نگاه اول همه چیز بسیار ساده و پیش پا افتاده به نظر می‌رسد، اما شاید تعجب كنید اگر بدانید ده‌ها و احیانا صدها كتاب در زمینه ی چگونگی به‌كارگیری این حواس برای ایجاد ارتباطی موثر نوشته شده است.
در این مقاله ده پیشنهاد برای بهتر وراحت تر ارتباط برقرار کردن را مطالعه می کنید :

مدیریت احساسات خود را به دست گیرید
«اگر می‌خواهید شاد باشید، شادمانه رفتار كنید».
احساسات هر فرد قبل از هر چیز روی خود او تاثیر خواهد گذاشت. شما می‌توانید از این خاصیت به نفع خود بهره ببرید. اگر احساسات منفی شما را اذیت می‌كنند، با مدیریت و كنترل آنها می‌توانید از شر آنها رهایی پیدا كنید. وضعیت بدن خود را تغییر دهید (اگر حركت می‌كنید، بنشینید و بلند شوید)‌ و مطابق با احساسی كه دوست دارید رفتار كنید. اگر با اطرافیان خود با روحیه‌ای شاد و مثبت برخورد كنید، تاثیر بهتری روی آنها خواهید داشت.
 
كمی از منطق فاصله بگیرید
«در برخورد با مردم به خاطر داشته باشید آنها بیش از آن كه منطقی باشند، احساساتی‌اند».
این یك نكته كلیدی است. منطق بسیار خوب است، اما در برخوردها و در زندگی روزمره، ما موجوداتی احساساتی هستیم. ما احساسات خود را به اطرافیان خود انتقال می‌دهیم و متقابلا احساسات آنها را دریافت می‌كنیم. این یكی از دلایلی است كه گفته می‌شود در ارتباط با مردم زبان بدن (حالت‌های چهره و وضعیت بدن) و تن صدا بیش از 93 درصد كار را انجام می‌دهد.
معانی عمیقی در زیر كلماتی كه به كار می‌بریم نهفته‌اند ،اما زبان، بدن و تن صدا، احساسات و افكار واقعی ما را آشكار می‌سازند. به این دلیل است كه توانایی تغییر و كنترل احساسات و داشتن روحیه‌ای مثبت در حین برقراری ارتباط اهمیت پیدا می‌كند. روحیه و احساسات شما تاثیر بسزایی بر نحوه گفتار و حالت‌های چهره و در نهایت بر روابط شما با اطرافیان دارد.
 
بهتر است از سه چیز اجتناب كنید
«هر نادانی می‌تواند انتقاد، محكوم و عیبجویی كند، اما صبور و بخشنده بودن نشانه شخصیت و خویشتنداری شماست».
ممكن است نتوان براحتی از هر سه این موارد اجتناب كرد. اغلب برخوردها یا حتی ارتباطات ما از طریق این سه مورد منفی ایجاد شده و ادامه می‌یابد. انتقاد، عیبجویی و محكوم كردن نوعی لذت غیرعادی ایجاد می‌كند. با این كارها ممكن است احساس كنید اهمیت بیشتری دارید، اما در نهایت این سه مورد  ،رفتاری منفی هستند كه روابط شما را محدود می‌سازند.
 
یادآوری نكات منفی و اغراق در آن روحیه، انگیزه و سلامت روانی شما را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، و این می‌تواند شما را در دام یك چرخه ی منفی از عیبجویی و انتقاد مداوم گرفتار سازد و در نتیجه همیشه به دنبال یافتن یك مقصر باشید.  با چنین روحیه‌ای اشاعه‌دهنده و دریافت‌كننده ی احساسات منفی نیز خواهید بود، اما مردم به طور كلی به دنبال احساسات خوب هستند، بنابراین چنین رفتاری می‌تواند موانعی جدی در روابط شما با اطرافیان ایجاد كند.
 
چه چیز اهمیت دارد؟
«راه اصلی برای تسخیر قلب انسان این است كه با او درباره چیزهایی كه بیشترین اهمیت را برایش دارند، صحبت كنید».
یك پند بسیار مفید و عالی: زیاد درباره خود و زندگیتان صحبت نكنید. به جای این كار ، به صحبت‌های بقیه گوش دهید، اما اگر آنها حرف‌های نامربوط می‌زنند، اگر متقابلا به حرف‌های شما گوش نمی‌دهند و علاقه‌ای به داستان زندگی شما ندارند، می‌توانید محیط را ترك كنید. چیزهایی كه مردم اغلب به آنها اهمیت می‌دهند، عبارتند از عقاید، كودكان، یك سرگرمی مخصوص، شغل و...
 
به اطرافیان خود بیشتر توجه كنید

«اگر مردم را دوست داشته باشید، در مدت 2ماه خیلی بیشتر از آن دوست پیدا خواهید كرد، تا این كه 2 سال سعی كنید دیگران را نسبت به خود علاقه‌مند سازید».
بسیاری از مردم روش دوم را به كار می‌گیرند ، یعنی تلاش می‌كنند دیگران آنها را دوست داشته باشند، اما این راه چندان موثر نیست. این روش به این دلیل جذاب است كه باعث رضایت دائمی از من، من و من می‌شود، اما دوست داشتن دیگران، شاید به این دلیل كه قانون رابطه ی متقابل در مردم قوی است، تاثیر بیشتری دارد. مردم همان گونه با شما رفتار می‌كنند كه شما با آنها رفتار می‌كنید. آنها را دوست داشته باشید ، آنها شما را دوست خواهند داشت.
مایلم در اینجا این نكته را نیز اضافه كنم كه موضوع مهم در این زمینه این است كه صمیمانه و صادقانه به سایرین عشق بورزید. علاقه خالصانه شما از طریق زبان بدن و تن صدای شما انتقال می‌یابد.
 
سكان زندگی را به دست گیرید
«كسانی كه به دنبال تشویق بیرونی هستند، شادی خود را در دست دیگران جستجو می‌كنند».
یكی از مهم‌ترین روش‌ها برای بدبخت كردن خود این است كه بیش از اندازه به ارزیابی‌های اطرافیان خود اهمیت دهید. ارزیابی بیرونی به معنای ارزشی است كه دیگران به رفتار و گفتار شما می‌دهند، این كه مثلا بگویند شما زیبا، باهوش و موفق هستید. این وضعیت شما را تحت كنترل سایرین قرار می‌دهد و قضاوت آنها را به یك اهرم فشار روانی تبدیل خواهدكرد. یك روز احساس شادی و موفقیت می‌كنید، روز دیگر حالتان آنقدر بد است كه باید در رختخواب بمانید.
اما اگر تنها به قضاوت خود متكی باشید، سكان زندگی را به دست می‌گیرید و احساسات خود را كنترل می‌كنید، نه به آن معنا كه از انتقادهای اطرافیان خود استفاده نمی‌كنید. بلكه منظور این است كه عیبجویی‌های دیگران زندگی شما را بیش از حد تحت تاثیر قرار نخواهد داد.
 
آنها باعث پسرفت شما نخواهند شد
«به جای این كه نگران باشید مردم درباره شما چه می‌گویند، چرا سعی نمی‌كنید كاری انجام دهید كه تحسین آنها را برانگیزد.»
اهمیت دادن بیش از اندازه به آنچه مردم می‌گویند، یك غول خیالی از آنها در ذهن شما می‌سازد. برای مثال ممكن است فكر كنید هر كاری را انجام دهید مردم شما را محكوم خواهند كرد. ممكن است این طور باشد، اما مردم اغلب درگیر گرفتاری‌های زندگی خود هستند و چندان به كارهای شما اهمیت نمی‌دهند. اگرچه ممكن است این وضعیت ناامیدكننده باشد، اما از طرف دیگر باعث راحتی خیال خواهد شد و به شما كمك خواهد كرد موانع داخلی را كه شما را از انجام كارهایتان باز می‌دارد كنار بزنید.
همان طور كه كم‌كم یا در یك حركت ناگهانی این موانع را كنار می‌گذارید، بیشتر به خود اهمیت خواهید داد، اعتماد به نفس بیشتری پیدا خواهید كرد و شانس بیشتری برای موفقیت خواهید داشت، در نتیجه احساسات مثبت بیشتری در وجود شما ایجاد شده و احساسات منفی برطرف خواهدشد. در این صورت در ایجاد رابطه با اطرافیان موفق‌تر عمل می‌كنید و مهارت‌های اجتماعی شما ارتقا پیدا خواهد كرد.
 
چه نفعی به حال من دارد؟
«تنها یك راه وجود دارد كه هر چیزی را می‌خواهیم به دست آوریم و آن این كه سایرین را به آنچه می‌خواهیم علاقه‌مند سازیم.»
اگر می‌خواهید كسی كاری برای شما انجام دهد، ببینید آیا او به انگیزه شما برای انجام آن كار اهمیت می‌دهد؟ شاید او اصلا علاقه‌ای به آنچه كه شما می‌خواهید نداشته باشد.  او می‌خواهد بداند این كار چه نفعی برایش دارد. پس برای این كه به خواسته خود برسید، مزایای انجام آن كار را توضیح دهید.
سعی كنید این كار را صادقانه و با نگرشی مثبت انجام دهید. اگر دلیل شما برای این كار موجه نباشد یا به صورتی قاطعانه و با اعتماد به نفس بیان نشود، ممكن است طرف شما را متقاعد نسازد و بنابراین هر دوی شما از مزایای انجام آن كار محروم شوید.
 
چگونه در یك بحث پیروز شویم‌
«بهترین راه برای پیروز شدن در یك بحث و جدل این است كه از آن اجتناب كنید.»
درگیر شدن 2 نفر در یك بحث و این كه هردو بخواهند از مواضع خود جداگانه دفاع كنند، رابطه آنها را دچار مشكل خواهد كرد. تنها نتیجه‌ای كه از یك مشاجره عاید خواهد شد، این است كه تا مدت‌ها پس از آن هر دوی شما احساسی منفی نسبت به یكدیگر خواهید داشت و هر دوی شما در این دید منفی نسبت به یكدیگر غرق خواهید شد. خودداری از بحث‌ها و مشاجرات غیر ضروری مهمترین پیروزی خواهد بود.
 
سخنان شما بیش از آنچه فكر كنید، اهمیت دارند
«تنها و تنها 4 راه برای برقراری ارتباط با دنیا وجود دارد. ما از طریق این 4‌وسیله ارتباطی ارزیابی و طبقه‌بندی می‌شویم: چه‌كار می‌كنیم، چگونه نگاه می‌كنیم، چه می‌گوییم و چگونه می‌گوییم.»
با وجود اهمیتی كه هر كدام از این 4 مورد دارند، اما بیشتر روی سومین آنها  یعنی این كه چه می‌گوییم - تاكید می‌شود.
اغلب مردم در اولین ملاقات خود با سایرین به شكلی ناخودآگاه آنها را ارزیابی می‌كنند. ذهن به این ترتیب مردم و چهره‌ها را سازماندهی می‌كند. بنابراین درباره نحوه نگاه خود و این كه اولین احساسی كه ایجاد می‌كنید چگونه خواهد بود فكر كنید. درباره زبان بدن و این كه جملات را چگونه بیان می‌كنید بیندیشید.
درباره این كه چه احساسی دارید فكر كنید ، به این دلیل كه احساس شما بر دنیای اطرافتان تاثیر می‌گذارد و دنیا نیز تاثیر متقابلی بر شما دارد.

منبع: مجله الکترونیکی موفقیت

[ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:24 ] [ رضوانه ]

[ ]

اصلا مدیریت احساس یعنی چی؟؟

چه كنيم كه آزردگي هايمان در زندگي اجتماعي كمتر شود ؟ گفتمان مان تبديل به بگو مگو نشود ؟ و هرگاه كسي با تفكرات مختلف در حق ما شايد ناروايي را انجام داد چه بايد كرد ؟ پاسخ اينگونه سوالات تنها دو كلمه است " مديريت احساس "

 

قبل از آنكه به بحث مديريت احساس بپردازيم اجازه بدهيد به تشريح احساسات آدمي بپردازيم .

روانشناسان معتقدند در وجود انسان سه احساس اصلي وجود دارد : عصبانيت ، ترس و غم كه كنترل دقيق اين سه احساس منجر به بروز ساير احساسات از جمله شادي ،‌ نا اميدي ،‌ حسادت و غيره مي شود .

 

خواص احساسات اصلي :

 

عصبانيت : احساس قدرت به ما مي دهد ( در موارد لازم از حريم خود دفاع مي كينم )

 

ترس : احساس امنيت و انرژي به ما مي دهد . ( در هنگام رانندگي يا گذر از خيابان احتياط مي كنيم تا سالم بمانيم در نتيجه احساس امنيت مي كنيم و همچنين در مواقعي كه از چيزي مي ترسيم عملي را با چنان قدرت بدني و انرژي فوق العاده اي انجام مي دهيم كه در حالت عادي هرگز نمي توانيم آن را تكرار كنيم . بي شك ترس عامل اين انرژي عظيم است )

 

غم : با درون خود آشتي كرده و با مردم بار ديگر ارتباط برقرار مي كنيم . ( در مواقعي كه نياز به صحبت و هم دلي و درد دل كردن با ديگران داريم )

 

و همانگونه كه اشاره شد احساسات ديگر ناشي از تركيب يا تجزيه اين سه احساس بوجود مي آيند . براي مثال :

حسادت = ترس + عصبانيت

نا اميدي = ترس + غم

 

در مورد حسادت مي شود كسي را مثال زد كه مي بيند يكي از دوستانش در كاري پيشرفت فراواني كرده ولي او هنوز در جا مي زند . ابتدا احساس عصبانيت بر او غلبه مي كند سپس گران عقب افتادگي احتمالي خود در آينده مي شود و اين نگراني باعث بروز احساس ترس در او مي گردد در نتيجه به آن شخص حسادت مي ورزد . پس در مي يابيم كه احساسات ما پيوسته نياز به يك مديريت آگاهانه و كنترل كننده دارند كه آن را " مديريت احساس "‌ گويند .

يك مثال :‌ يكي از گواراترين و بهترين چيزها در جهان كه قطره قطره آن لبان تشنه كامان را طراوت مي بخشد و حيات دوباره اي به آنها مي دهد ، آب است . حال تصور كنيد تصور كنيد سيل هولناكي در يك منطقه چه فاجعه اي مي تواند به بار بياورد . ممكن است صدها انسان جان ها و خانه هايشان را از دست دهند .

 

حال يك سوال ؛ چه فرقي بين آن سيل هولناك و آن قطره قطره آب زلال وجود دارد ؟ جواب اين سوال يك كلمه است ؛ " تربيت " . آب از سد راه افتاده طي مراحي مديريت مي شود وبعد از تصفيه با ترتيب و تربيت خاص در لوله هاي آب سرازير مي شوند . حال آنكه سيل افسار گسيخته بدون هيچ تربيت و مديريتي فقط همه چيز را نابود مي كند .

احساسات و غرايز ما نيز اين گونه هستند ،‌ اگر مديريت شوند موجب تعالي روحمان و سلامت جسم مان مي گردند و اگر مديريت نشوند شهر وجودمان را متلاشي مي كنند .

 

اما چگونه آزردگي ها را تحمل كنيم ؟

بشنويد از دكتر شريعتي :

خدايا انديشه و احساس مرا در سطحي پايين ميار كه زرنگي هاي حقير و پستي هاي نكبت بار و پليد اين شبه آدم هاي اندك را متوجه شوم چرا كه دوست تر مي دارم ؛‌ بزرگواري گول خور باشم نه اينكه چون ايشان كوچكواري گول زن .

حال با توجه به اين گفته ها اگر ديگران دفتر زندگي مان را خطي به خطا كشيدند چه كنيم ؟ اين خطوط را مي بايست با پاك كن اغماض پاك كنيم .

 

يك واژه وجود دارد كه كاربرد آن در برخورد اوليه ما با اطرافيان و مردمي كه از بيماري هاي حسادت ،‌ كينه و غرض و امثال آن رنج مي برند و باعث آزار ما مي شودند ، بسيار كارساز است و آن واژه همان اغماض است .

براستي اگر دل مان را خانه تكاني كنيم و با ديده اغماض به انسان هاي پيرامون خويش بنگريم ،‌ آنگاه كينه از باغچه دل مان خواهد رفت و اگر كينه اي وجود نداشته باشد آنگاه محبت با شوقي لبريز از عشق در محراب دل مان به نماز خواهد ايستاد . عارفي گفته اند " محبت آن است كه بكويي زيادت نشود و به جفا نقصان نيابد "‌ و به واقع اگر اينگونه باشيم جايگاه ما ، در دل همه اطرافيان مان خواهد بود .

قصه اي بشنويم از مولانا

شخصي به باغ زيبايي مي رود و يك گل سرخ كه شبنمي بر آن نشسته و رنگ و بوي دل انگيزي دارد نظرش را جلب مي كند . دستش را به سمت آن مي برد تا بتواند آنرا لمس كند كه به ناگاه تيغي دستش را مي خراشد . با حيرت مي پرسد : خدايا اين همه لطافت و زيبايي را آفريدي و در كنارش اين تيغ تيز و سخت را گذاشتي ؛ علت اين همه بي سليقگي چيست ؟‌ باغبان هستي به او جواب مي دهد " اگر اين تيغ نباشد ، تو هرگز به لطافت و نرمي گلبرگ هاي گل سرخ پي نخواهي برد و شكرگزار اين همه زيبايي نخواهي شد زيرا خلقت جهان جمله اضداد است ! "

حال اگر به هستي همچون باغي و به انسان ها همچون گل هاي آن باغ نگاه كنيم ، با گل هاي مختلفي مواجه مي شويم ، گل هاي خوشبو و خوشرنگ كه تيغ هم دارند و گلهايي كه اساسا نه رنگ و بويي دارند و نه تيغي .

به ياد داشته باشيم هر گاه به كسي كه به نوعي درباره ما بدي روا داشته خوب نگاه كنيم ؛ فرشته اي را مي بينيم كه در وجودش سقوط كرده است . آنچنان كه وجود شيطان طعم شكرين حضور خداوند را در كام بندگان مي چشاند ،‌ حضور آدم هاي كاكتوسي نيز شناخت قدر و قيمت انسان هاي خوب است و از آنجا كه هر كس  در اين دنيا وظيفه اي بر دوش دارد ،‌ آدم هاي كاكتوسي وظيفه تلخ تري دارند و محبت كردن به آنها ضروري تر است زيرا آنها گل صورتان تيغ سيرتي هستند كه آمده اند تا با تيغ هاي حضورشان انسان هايي كه رنگ و بوي گل مريم را دارند بهتر بشناسيم و اگر به ديده وحدت به هستي نگاه كنيم هر يك از انسان ها برايمان نشانه اي از حضور خدا هستند كه اگر خدا را دوست داشته باشيم ،‌طبعا ساخته هاي دست او را هم دوست داشته و به آنها مهر مي ورزيم .

اما از مهر ورزي و خوب بودن حرف به ميان آمد . ويژگي هاي خوب بودن دو چيز مي باشند :

 

محبت كردن بي بهانه به ديگران

بديهاي ديگران را فراموش كردن

 

بشنويد حكايت ابوسعيد را در حمام :

روزي دلاك كيسه كشي در حمام مشغول كيسه كشي ابوسعيد ابوالخير بود و چرك هاي دست او را در بالاي بازويش جمع مي كرد و در حين اين كار از ابوسعيد پرسيد اي شيخ در يك كلام بگو جوانمردي يعني چه ؟ ابوسعيد نگاهي به چرك هايي كه دلاك روي بازويش جمع كرده بود انداخت و گفت : جوانمرد آن است كه چرك را به روي يار نياورد

 

اكنون مي دانيم مديريت احساس در آرامش روحي و رواني ما چقدر مي تواند تاثير مثبت بگذارد پس به اميد خدا از آن دسته از آدم هايي شويم كه هر لحظه از زندگي شان را در كنترل خود دارند و هرگز به هيچ يك از احساسات و عواطف خود اجازه نمي دهند افسار گسيخته بتازد .

 

حال يك پيشنهاد خوب :

هر عمل خود را يك نامه بدانيد و هر انسان را يك صندوق پست به مقصد خداوند . حال كمي فكر كنيد و مسير و روند عمل خود را در ذهن تصور كنيد . آيا باز هم مي توانيد عمل ناشايستي را در حق كسي روا داريد اگر هر عمل ما نامه اي باشد كه به حضور خداوند مي رسد ؟

 

شما چه فكر مي كنيد ؟

تا كنون برايتان پيش آمده احساسي كه يكباره وجودتان را فرا گرفته بدون تامل حرف زده باشيد ؟

آيا اين كار موجب پشيماني شما در آينده نگشته است ؟

آيا قرص اغماض در ليست داروهاي مصرفي شما قرار دارد ؟

آيا برايتان پيش آمده بدي هاي كس ديگري را به هيچ نوع پاسخ ندهيد ؟

آيا اين كار باعث شادي شما نگشته است ؟

[ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:12 ] [ رضوانه ]

[ ]

احساس خود را مدیریت کنیم!
احساس خود را مديريت كنيم!
 

قبل از بحث درباره مديريت احساس بايد يك مطلب مهم را بدانيم!
احساسات كه مجموعه‏اى از هيجانات و عواطف است، اساساً چه فايده‏اى براى ما دارند؟
«زيگموند فرويد» مى‏گويد:
« عواطف و هيجانات مجموعه‏اى گسترده از دريافت‏هاى حسى ما مى‏باشد كه در شرايطى خاص آن را تجربه مى‏كنيم و در فرايند رفتارى ما تأثير بسزايى دارند! »
هنرمندان نقاش معتقدند كه در طبيعت سه رنگ اصلى وجود دارد:
قرمز، زرد، آبى كه بقيه رنگ‏ها از تركيب اين سه رنگ به‏وجود آمده‏اند.
گروهى از روان‏شناسان معتقدند: در وجود انسان سه احساس اصلى وجود دارد: عصبانيت، ترس، غم، كه كنترل دقيق اين سه احساس منجر به احساس چهارمى به نام « شادى » مى‏گردد.
اما خواص آن‏ها:
- عصبانيت: احساس قدرت به ما مى‏دهد ( در موارد لزوم از حريم خود دفاع مى‏كنيم )
- ترس: احساس امنيت و انرژى به ما مى‏دهد ( درگذر از خيابان و در رانندگى احتياط مى‏كنيم تا سلامت بمانيم. در نتيجه احساس امنيت مى‏كنيم. )
در مواقعى كه از چيزى مى‏ترسيم؛ عملى را با تمام قدرت بدنى و با انرژى فوق‏العاده‏اى انجام مى‏دهيم كه در حالت عادى هرگز نمى‏توانيم آن عمل را تكرار كنيم. بى‏شك، ترس عامل اين انرژى عظيم مى‏باشد!
- غم! با درون خود آشتى كرده و با مردم بار ديگر ارتباط برقرار مى‏كنيم ( در مواقعى كه نياز به صحبت و همدلى و درددل كردن با ديگران داريم )
- شادى: به ما اميد و انرژى مى‏دهد ( شادى هرگز خودبه‏خود حاصل نمى‏گردد مگر با كنترل هوشمندانه سه خصلت فوق ).
تغيير احساس‏ها از اين سه احساس به وجود مى‏آيند. بطور مثال:
ترس به اضافه عصبانيت مساوى حسادت
ترس به اضافه غم مساوى نااميدى
توضيح: آن‏كه مى‏بيند دوستش در كارى پيشرفت فراوانى كرده ولى او هنوز در جا مى‏زند. ابتدا، احساس «عصبانيت» بر او غالب مى‏گردد. سپس نگران مى‏گردد از عقب ماندگى خود و احساس «ترس» از آينده بر او مسلط مى‏شود و درنتيجه به آن شخص حسادت مى‏ورزد!
پس درمى‏يابيم كه احساسات ما پيوسته نياز به يك مديريت آگاهانه و كنترل كننده دارند كه آن را « مديريت احساس » گويند.
مديريت احساس به نوعى همان تربيت احساس مى‏باشد، اما اساسا چه مفهومى دارد؟
يك مثال: تصور كنيد يكى از گواراترين و بهترين چيزها در جهان، آب است. آب كه قطره قطره آن، لبان تشنه‏كامى را طراوت بخشيده و حيات دوباره‏اى را به آدمى مى‏دهد. اگر ساعاتى آب نباشد، حيات ميليون‏ها انسان در يك شهر به خطر مى‏افتد و در صورت ادامه نابود مى‏شوند.
حال تصور كنيد! سيل هولناكى در يك منطقه چه فاجعه‏اى به بار مى‏آورد. ميليون ها انسان و خانه‏هايشان را متلاشى مى‏كند و از بين مى‏برد و همه از اين فاجعه مى‏گريزند.
اينك يك سوال: چه فرقى بين آن سيل هولناك و آن قطره قطره آب زلال مى‏باشد؟
مى‏گويم: تربيت!
آب از سد راه افتاده، طى مراحل عملى مديريت مى‏شود و بعد از تصفيه و با ترتيب و تربيت خاص در لوله‏هاى آب سرازير شده و با مديريت شما - با باز كردن شير به مقدار كافى - در ظروف‏هاى مختلف سرريز مى‏گردد. چه فرقى است بين اين آب كه تشنه آن هستيد و زايش حيات را در بردارد و آن آب كه از آن گريزان هستيد و هلاك حيات را در پى دارد؟
احساسات و غرايز ما نيز اين‏گونه هستند، اگر مديريت شوند باعث تعالى روحمان و سلامت جسممان مى‏گردند و اگر مديريت نشوند، شهر وجودمان را متلاشى مى‏كنند.
عارفان گويند:
بدن انسان مانند شهرى است.
اعضاى او كوى‏هاى او
و رگ‏هاى او جوى‏هايى است كه در كوچه رانده‏اند.
و حواس او پيشه‏ ورانند كه هر يكى به كارى مشغول‏اند.
و نفس، گاوى است كه در اين شهر، خرابى‏ها مى‏كند!
توجه فرماييد! امام جعفر صادق ( عليه السلام ) نسخه ى شادكامى را با مديريت احساس چنين مى‏انگارد:
براى آسوده زيستن در زندگى دو چيز را فراموش كنيد:
1- بدى‏هايى كه مردم به شما كرده‏اند!
2- خوبى‏هايى كه شما به مردم كرده‏ايد!
فراموش نكنيم! همه چيز در رابطه با خدا معنا مى‏دهد.
يك پيشنهاد خوب براى آن كه معناى اين مهم را بفهميم!
هر عمل خود را يك نامه بدانيد و هر انسان را يك صندوق پست به مقصد خداوند. حال كمى فكر كنيد و مسير و روند عمل خود را در ذهن تصور كنيد! آيا باز هم مى‏توانيد عمل ناشايستى انجام دهيد؟ وقتى هر عمل ما مانند نامه‏اى به حضور خداوند مى‏رسد!
اما، چگونه آزردگى‏ها را تحمل كنيم؟
« دكتر شريعتى » در رابطه با آزردگى‏هايى كه مى‏بيند، ترجيح مى‏دهد بزرگوارى گول خور باشد و با دلگيرى خاصى فرياد برمى‏آورد:
« خدايا! انديشه و احساس مرا در سطحى پايين ميار كه در زرنگى‏هاى حقير و پستى‏هاى نكبت بار و پليد اين شبه آدم‏هاى اندك را متوجه شوم، چه دوست‏تر مى‏دارم، بزرگوارى گول‏ خور باشم تا هم‏چون اينان كوچكوارى گول‏زن!»
حال با توجه به سخن دكتر يك سوال دارم: اگر ديگران در دفتر زندگيمان خطى به خطا كشيدند! چه كنيم؟
جواب: بايد با پاك‏كن اغماض پاك كنيم !!
يك واژه وجود دارد كه كاربرد آن در برخورد اوليه ما با اطرافيان و مردمى را كه از بيماريهاى؛ حسادت كينه و غرض، رنج مى‏برند و باعث رنجيدگى ما مى‏شوند، بسيار كارساز است، (اغماض! )
كاربرد زيباى اغماض را توسط سهراب بخوانيد:
حكايت سهراب و اغماض:
خواهر سهراب سپهرى تعريف مى‏كند: سهراب هيچگاه از سوپ پياز خوشش نمى‏آمد. حدود دو ماهى بود كه در خارج از كشور در منزل يكى از دوستانش كه همسرى فرنگى داشت، بسر مى‏برد. من براى ديدارش رفتم. وقت نهار ديدم سوپ پياز آوردند و سهراب با آرامشى شگرف آن را ميل كرد. بعد از اتمام نهار از سهراب پرسيدم: تو كه اين‏قدر از سوپ پياز بدت مى‏آمد، چگونه اين مدت و همه روزه آن را مى‏خورى و سهراب با آرامش لطيف هميشگى‏اش روى به من كرد و گفت:
«بعد از صرف سوپ، يك قاشق اغماض مى‏خورم! »
« خواجه شيراز » اغماض را به نوعى ديگر بيان كرده و مى‏سرايد:
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما كافريست رنجيدن
براستى اگر دلمان را خانه تكانى كنيم و با ديده اغماض به انسان‏هاى پيرامون خويش بنگريم، آن‏گاه كينه از باغچه‏ى دلمان خواهد رفت و اگر كينه را از دل بزداييم، آن‏گاه محبت با شوقى لبريز از عشق در محراب دلمان به نماز خواهد ايستاد و مى‏سرايد:
در ازل قطره خونى كه ز آب و گل شد
دم ز آئين محبت زد و نامش دل شد
اما نشان محبت چيست؟
از عارفى سوال كردند، محبت را نشان چيست؟ گفت:
« آن كه به نيكويى زيادت نشود و به جفا نقصان نگيرد! »
و اگر اين‏گونه باشيم، قلب انسان‏ها موطن ما مى‏گردد، به قول آن فرزانه:
« موطن آدمى را بر هيچ نقشه‏اى نشانى نيست، موطن آدمى تنها در قلب كسانى است كه دوستش دارند! »
اگر به هستى همچون باغى و به انسان‏ها همچون گل‏هاى آن باغ نگاه كنيم با گلهاى مختلفى مواجه مى‏شويم، گل‏هاى خوشبو و خوشرنگ كه تيغ هم دارند و گل‏هايى كه اساساً نه رنگ و بويى دارند و نه تيغى.
خوب، يك سوال: فايده تيغ چيست؟
«مولانا» فرمايد: شخصى به باغ زيبايى مى‏رود و گل سرخ زيبايى را مشاهده مى‏كند كه شبنمى بر آن نشسته و رنگ و بوى دل‏انگيزى دارد. دستش را مى برد تا آن گل را لمس كند كه به ناگاه تيغى دستش را مى‏خراشد. با حيرت مى‏پرسد: خدايا اين همه لطافت و زيبايى را آفريدى و در كنارش اين تيغ تيز و سخت را گذاشتى. علت اين همه بى‏سليقگى چيست؟ باغبان هستى به او مى‏گويد: « اگر اين تيغ نباشد، هرگز تو به لطافت و نرمى گلبرگ‏هاى گل سرخ پى نمى‏برى و شكرگزار اين همه زيبايى نخواهى شد، زيرا خلقت جهان جمله اضداد است! »
« امانوئل » به عنوان مرهمى بر زخمهاى احساس ما كه از اين آدمك‏هاى تيغ گونه، جراحت برداشته مى‏گويد: هرگاه به كسى كه به نوعى درباره‏ى ما بدى روا داشته، خوب نگاه كنيد، فرشته‏اى را مى‏بينيم كه در وجودش سقوط كرده است! »
«خواجه شيراز» در تأييد اين مهم معتقد است كه همه انسان‏ها گلى هستند كه خارى هم به همراه دارند:
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فكر معقول بفرما گل بى‏خار كجاست‏
آن‏چنان كه وجود شيطان، طعم شكرين حضور خداوند را در كام بندگان مى‏چشاند، حضور آدم‏هاى كاكتوسى نيز شناخت قدر و قيمت انسان‏هاى خوب است و از آنجا كه هر كس در اين دنيا وظيفه‏اى بر دوش دارد، آدم‏هاى كاكتوسى وظيفه تلخ‏ترى دارند و محبت كردن به آن‏ها ضرورى‏تر است،زيرا آنها گل صورتان تيغ سيرتى هستند كه آمده‏اند تا با تيغ‏هاى حضورشان،انسان‏هايى كه رنگ و بوى گل مريم را دارند، بهتر به ما بشناسند و اگر به ديده‏ى وحدت به هستى نگاه كنيم، هر كى از انسان‏ها برايمان نشانه‏اى از حضور خدا هستند و اگر خدا را دوست داشته باشيم، طبعاً ساخته‏هاى دست او را هم دوست داشته و به آنها مهر مى‏ورزيم و مى دانيم چيزى را كه « فريدون مشيرى » نمى‏داند:
من نمى‏دانم
- و همين درد مرا سخت مى‏آزارد -
كه چرا انسان، اين دانا
اين پيغمبر
در تكاپوهايش
- چيزى از معجزه آن‏سوتر -
ره نبرده‏ست به اعجاز محبت،
چه دليلى دارد؟
چه دليلى دارد؟
كه هنوز
مهربانى را نشناخته است؟
و نمى‏داند در يك لبخند،
چه شگفتى‏هايى پنهان است!
من برآنم كه درين دنيا
خوب بودن - به خدا - سهل‏ترين كارست
و نمى‏دانم،
كه چرا انسان،
تا اين حد،
با خوبى
بيگانه است؟
و همين درد مرا سخت مى‏آزارد!
از خوبى گفتيم. شما چه تعريفى از خوبى داريد؟ اساسا خوبى يعنى چه؟ برايتان مى‏گويم: درخت خوبى داراى دو شاخه است:
- محبت كردن بى‏بهانه به ديگران!
- بديهاى ديگران را فراموش كردن!
حكايت ابوسعيد در حمام:
« ابوسعيد ابوالخير » در حمام كيسه مى‏كشيد و دلاك كيسه‏كش با او مشغول صحبت بود و چرك‏هاى دست ابوسعيد را در بالاى بازويش جمع مى‏كرد و درحين گفتگو از ابوسعيد پرسيد: « اى ابوسعيد، در يك كلام بگو جوانمردى چيست؟ » ابوسعيد نگاهى به چرك‏هايى كرد كه دلاك در كنار بازويش جمع كرده بود گفت:
« جوانمردى آن است كه چرك را به روى يار نياورد! »
و انديشمند نازك نگاه « خانم ترزا هانت » براين باور است:
« بياموزيم كه زمزمه‏هاى دل ديگرى را شنيدن و سخنان بى‏كلام آن را دريافتن تنها استعداد انسان‏هاى بخت ياريست كه براى جهان بسيار عزيزند! »
سخنان سخت و درشت ديگران را شنيدن و با سخنانى لطيف جواب آنان را دادن تنها از صفات انبياء است كه ما همگى مى‏توانيم اين‏گونه باشيم!
حكايت سلام ابوسعيد به آسياب:
روزى ابوسعيد در بيابانى به آسيابى رسيد. بر آسياب سلام كرد، سر به سجده نهاد و تعظيم و تكريم نمود. يارانش با شگفتى دليل اين كار را از او پرسيدند. ابوسعيد گفت: « او خصلت پيامبران را دارد، اول آن‏كه پاى بر زمين دارد و پيوسته در خود سفر مى‏كند، دوم آن‏كه درشت مى‏گيرد و نرم تحويل مى‏دهد. كداميك از شما سخن درشتى را مى‏شنويد و سخنى لطيف باز مى‏گوييد؟ »
آيا ما در طول عمر خويش اندكى مانند: آسياب ابوسعيد بوده ايم؟
« راما كريشنا » عارف كبير هندى در خاطراتش مى‏نويسد:
در شانزده سالگى خود را وقف زندگى روحانى نمودم.
در ابتدا تلخ مى‏گريستم كه با وجود تمام زحماتم در معبد به هيچ نتيجه‏اى دست نيافته‏ام!
سال‏ها بعد شخصى از « راما كريشنا » درباره‏ى اين مرحله از زندگى‏اش سوال كرد و «راما كريشنا » پاسخ داد:
« اگر دزدى شب را در تالارى بگذراند و فقط ديوار نازكى او را از اتاقى پر از طلا جدا كند، مى‏تواند بخوابد؟ »
مسلماً نه، تمام شب بيدار مى‏ماند و نقشه مى‏كشد، وقتى جوان بودم، خدا را مشتاقانه‏تر از آن مى‏خواستم كه دزد آن طلا را مى‏خواهد و براى رسيدن به او بايد بزرگترين فضيلت سيروسلوك روحانى را مى‏آموختم و آن چيزى نبود جز،بردبارى!
گروهى از انديشمندان يك فرمول براى بهزيستى و خوب بودن به كار مى‏برند: « مرنج و مرنجان! »
« مولانا » در توجيه رفع دلتنگى از زجرى كه از مردم ناآگاه كشيده مى‏گويد:
مه فشاند نور و سگ عوعو كند
هر كسى بر طينت خود مى‏تند
اغماض يا گذشت شايد واژه‏اى باشد كه كمتر طعم آن را چشيده‏ايم.
و به قول فرزانه‏اى:
ديروز تو گذشت،
ديشب تو گذشت،
امروز تو گذشت،
آيا در ميان اين همه گذشت،
تو هم مى‏گذرى؟!
اكنون مى‏دانيم كه « مديريت احساس » عامل مهمى در شادكام زيستن است.
اميد است خداى ناكرده! با عدم مديريت احساسمان از آنهايى نباشيم كه به قول سعدى در آن روز موعود صد آوخ از نهادمان بدر آيد:
ما كشته‏ى نفسيم و صد آوخ بدر آيد
از ما به قيامت كه چرا نفس نكشتيم
يا به قول « مولانا »خداوند از ما پرسد:
چشم و گوش و گوهرهاى عرش
خرج كردى چه خريدى تو ز فرش
« دكتر شريعتى » با نگاهى ژرف به سخن مولانا مى‏گويد:
خدايا!
به من زيستنى عطا كن،
كه در لحظه مرگ،
بر بى‏ثمرى لحظه‏اى كه،
براى زيستن تلف كرده‏ام،
سوگوار نباشم!

چكيده مطالب:

- تاكنون چندبار از حرف بى‏موقع و عمل بى‏جاى خود متأسف شدى؟ مى‏دانى چرا؟ براى اينكه احساسات خود را مديريت نكردى!
- پيشنهاد مى‏كنم: يك بار ديگر مطلب « تربيت آب » را بخوانى! خوب فكر كن، احساسات ما هم مانند همان آب است! اكنون خودت انتخاب كن، مى‏خواهى سيلى خانه برانداز باشى يا جرعه‏اى آب حيات‏بخش!؟
- فقط يك‏بار! فقط يك‏بار! جواب مخاطبت را نده! عمل زشت او را عكس‏العمل مباش!آنگاه از احساس لطيفى برخوردار خواهى شد، امتحان كن!
- مصرف قرص اغماض در لحظه لحظه زندگى‏ات فراموش نشود!
- باور كن! اساس تمام رنج‏هاى ما در طول زندگى از « عدم اغماض » ما سرچشمه مى‏گيرد!
- از هم‏اكنون اغماض را امتحان كن و نتيجه آن را در دفتر خاطراتت بنويس، شاهد اثرات شگرف آن خواهى بود!
- به گذشته‏ى كمى دور خود نگاهى بينداز، مشاهده مى‏كنى پدران و گذشتگان ما شادتر زندگى مى‏كردند، مى‏دانى چرا؟ براى آن كه با «اغماض» اطرافيان خود را دوست مى‏داشتند!
- يادت باشه! صبور بودن به تنهايى يك ايمان است و خويشتن‏دارى يك نوع عبادت!

جان كلام:

مديريت احساس يعنى، خويشتن‏دراى! بردبارى!

 

[ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,

] [ 20:4 ] [ رضوانه ]

[ ]